اگه یه روز این وبلاگو پیدا کردی
که امیدوارم هیچ وقت پیدا نکنی😑(چون میخوام تهنا باشم)
میخوام بدونی که برام مهمی
حتی اگه رو در رو بهت نگم
آره خلاصه
همین🥺
با ۲۲ سال سن
هنوز مثل بچه ها از موقعیت های پر استرس فرار میکنم
البته مشکل از موقعیت نیست
مشکل طرز تفکر مسموم منه
داشتم درس میخوندم
که یک دفعه پرت شدم به دوران کودکی
و یاد یکی از سم ترین تجهیزات دوران مدرسه افتادم
.بعله
درست میبینید
مخترعش به همون اندازه که خوب فکر میکرده سلیقه ی افتضاحی داشته
واقعا چرا باید در عین کاربردی بودن انقدر زشت باشه؟
قشنگ یادمه بعد از اینکه اینو مامانم به زور سرم میکرد
قشنگ تا خود مدرسه گریه میکردم و به محض اینکه از مامانم جدا میشدم درش می آوردم
مامانم با هزار زحمت و دوز کلک و ترسوندن من از سرماخوردگی و سینوزیت اینو سرم میکرد
ولی بیشتر لکه ی ننگی برای عزت نفس من بود تا وسیله ای برای سلامتی
حاضر بودم سرما بخورم ولی شکل دزدا نشم😑😂
در کل دوران خوبی بود .😂
خاطره شد
من میدانم که
نقطه پایان زندگی من
جاییست در کنار آدم ها و چیز هایی که دوستشون دارم
آرزو دارم در یک روز پاییزی
همراه با برگ ها سفر کنم
به جهانی که در آن من موجودی هستم از جنس افکارم

و شاید یک مکان اسرار آمیز
یا برفی که چندین ساله برنگشته ..
یا بارش یک باران ، با قطره هایی به تعداد تک تک غم هایم
یا حتی در انتظار یک شخص..
منتظر در زیر سو سوی نور چراغ توی خیابان
-
اسفند ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۴ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۶ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۳۰ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۳۳ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱۹ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۲۶ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۲۲ )