𝑩𝒍𝒖𝒆 𝒎𝒂𝒏𝒈𝒐

Dreams 🌈

وقتی که بچه بودم ، شاید چهار یا پنج سالم بود.

پدرم شب ها برام از فضا و ستاره ها میگفت

وقت خواب ک میشد ، شروع می‌کرد برام تعریف کردن 

از بزرگی آسمون و ستاره های داخلش 

اینکه از چی تشکیل شدن 

چقدر دورن 

اینکه جاذبه و صورت فلکی چیه 

منظومه ی شمسی چندتا سیاره داره و راه شیری چیه 

یادمه اون موقع درست نمیفهمیدم چی داره میگه 

ولی میتونستم تصور کنم که اون بیرون چقدر قشنگه 

هرچقدر بزرگ تر شدم بیشتر به آسمون بالای سرم نگاه میکردم 

بعضی شبا که حالم بد بود به یه ستاره ی پر نور توی آسمون زل میزدم و گریه میکردم 

دلم میخواست اونجا باشم و با یه شعله از طرف اون پودر و خاکستر بشم 

ولی حداقل افتخار اینو داشته باشم که توی یه ستاره عمرم به پایان رسیده 

نه تو یه سیاره خاکی 

یادمه روز انتخاب  رشته دبیرستانم بود 

پدر و مادر تا لحظه آخر میگفتن برو تجربی 

ولی من نمیدونستم باید چیکار کنم 

واقعا خیال پردازی احمقانه ای بود اکه میگفتم دلم میخواد اخترشناس بشم 

یا فیزیک بخونم و درباره ی فضا بیشتر بدونم 

به هرحال رفتم رشته ریاضی و تا دم کنکور بهش فکر میکردم 

ولی تنها چیزی‌ ک اون موقع فهمیدم و هنوزم بهش معتقدم 

اینه که بعضی آرزوها رسیدنی نیستن 

شاید فیلم های انگیزشی زیاد می‌بیند اگه بگید اینطور نیست 

به هرچی میخوای میرسی و ...

ولی واقعا باید یه سری آرزوها رو توی دلت نگه داری و اونارو نقاشی کنی 

بوم نقاشی تنها جاییه که میتونم به هرچی میخوام برسم 

 

 

♡من در بومی نقاشی شده، با آرزوهایم در حال زندگی در سکانسی یخ زده هستیم♡

 

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
𝑨𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒎𝒆🌿
در انتظار یک اتفاق هیجان انگیز...
و شاید یک مکان اسرار آمیز
یا برفی که چندین ساله برنگشته ..
یا بارش یک باران ، با قطره هایی به تعداد تک تک غم هایم
یا حتی در انتظار یک شخص..
منتظر در زیر سو سوی نور چراغ توی خیابان



𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒂𝒕𝒆𝒔𝒕 𝒄𝒐𝒏𝒕𝒆𝒏𝒕🌿
Designed By Erfan Powered by Bayan